"بهار عرب" و مساله فلسطین
آذر ماجدی
خیزش توده ای مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا (که آنرا "دنیای عرب" می خوانند) فقط حکومت های مطلقه در کشورهای بپا خاسته و بورژوازی جهانی را با مشکل و سردرد مواجه نکره است، هیات حاکمه اسرائیل نیز در یک شرایط بسیار دشوار قرار گرفته است. دولت اولترا راست اسرائیل در این چند ماه اخیر مذبوحانه کوشیده است که دنیای غرب و بویژه هیات حاکمه آمریکا را منوجه خطر اسلامیست ها و تروریسم اسلامی کند؛ کوشید مانع برکناری حسنی مبارک در مصر شود. اما غرب مانند سابق به هیاهوهای ناسیونالیستی اسرائیل توجه نمی کند. جنبش های توده ای برای آزادی، نان و رفاه در "دنیای عرب" کل معادلات سیاسی منطقه را تحت الشعاع قرار داده است. یکی از دیپلمات های اسرائیل با تلخی گفته است: "اروپایی ها و آمریکا گوش ما را کر کرده اند. مدام دارند بما توضیح می دهند که باید به موج دموکراسی در کشورهای عربی پاسخ دهیم و با فلسطینی ها با سخاوتمندی بیشتری برخورد کنیم ."
تروریسم دولتی منهای اسرائیل در پی یافتن راه حل های سریع سازش برای فروخواباندن این خیزش و موج انفجاری است که منطقه را در برگرفته است. مردم از خفقان و سرکوب، گرسنگی، فقر و استثمار وحشیانه و تبعیض و نابرابری و فساد حکومتی جانشان به لب رسیده است. اوضاع منطقه بویژه در شرایط بحران جهانی سرمایه، آنچنان ملتهب شده است که خودسوزی یک جوان بیکار و زحمتکش در تونس همچون کبریتی آتش خشم مردم را شعله ور کرد. مردم در یک کشور پس از کشور دیگر، تونس، مصر، الجزایز، اردن، بحرین، یمن، لیبی و سوریه به خیابان ها ریخته اند و حق خود را طلب میکنند. این مردم را دیگر نمی توان براحتی و با سازش های کوچک به خانه ها باز گرداند. شعله آتش فشان خیزش مردم منطقه اکنون به اوگاندا رسیده است. در اوگاندا هم دارند راجع به تاثیر خیزش منطقه بر موج اعتراضی وسیع در این کشور صحبت می کنند .
پس از یازده سپتامبر منصور حکمت در رساله خود "دنیا پس از یازده سپتامبر" از وجود سه قطب، دو قطب تروریسم اسلامی و دولتی و قطب سوم، یعنی بشریت آزادیخواه و متمدن صحبت کرد. بر لزوم شکل گیری قطب سوم در مقابل هر دو قطب تروریستی تاکید نمود. اکنون شاهدیم که چگونه به میدان آمدن قطب سوم برای به زیر کشیدن رژیم های فقر و استبداد، هر دو قطب تروریستی را دچار سرگیجه کرده است. با وجود اینکه مردم از وجود تشکلات توده ای و احزاب قوی کمونیستی محروم هستند و لذا افق روشن ایدئولوژیک و سیاسی بر مبارزاتشان حاکم نیست، اما همان بیان خواست های پایه ای شان یعنی نفی استبداد و خفقان، رفع تبعیض و نابرابری و ایجاد جامعه ای عادلانه تر و مرفه تر٬ بورژوازی جهانی و حکومت هایشان را دچار مخمصه ای جدی کرده است. علیرغم انتظاری که تبلیغات بورژوایی در مورد منطقه در دنیا بوجود آورده بود، در این مبارزات میلیونی و در جنبش های اعتراضی منطقه برای سرنگونی رژیم های حاکم، مردم خواهان رژیم های اسلامی نشده اند، از حاکمیت شریعه صحبت نکرده اند، خواهان نابودی اسرائیل نشدند، مرگ بر آمریکا هم نگفتند. مردم خواهان یک زندگی بهتر، انسانی تر و آزاد تر شده اند. این تصویر دنیا را شوکه کرد. در نتیجه این مبارزات تا هم اکنون هر دو جنبش تروریستی در موقعیت ضعیف تری قرار گرفته اند. هر دو قطب می کوشند که بر موج مبارزات مردم سوار شوند. اسلامیست ها که تنها جریان سیاسی دارای برخی آزادی ها در منطقه بوده اند، می کوشند که بنوعی خود را وارد دولت های آتی کنند. آمریکا و اروپا دارند می کوشند که با کمترین سازش ممکن این جنبش ها را خاموش کنند. مبارک را بردند تا قبل از اینکه جنبش اعتراضی کل نظام را هدف قرار نداده است، ارتش اوضاع را بدست بگیرد؛ بن علی را نیز با همین هدف از صحنه خارج کردند. اما علیرغم موانعی که این تحرکات در مقابل جنبش اعتراضی قرار داده، شرایط هنوز بحالت "عادی" برنگشته است.
اما باید به صحنه ای وسیع تر از فقط کشورهای در تلاطم نگاه کرد. اوضاع هیات حاکمه اسرائیل نیز تعریفی ندارد. برای مقابله موثر تر در مقابل جنبش های توده ای اعتراضی، آمریکا و اروپا، اسرائیل را برای قبول سازش های بیشتر در صلح با فلسطین تحت فشار قرار داده اند. در ماه سپتامبر مجمع عمومی سازمان ملل قرار است دولت فلسطین را برسمیت بشناسد؛ بیش از ۱۳۰ کشور منجمله اروپا برای این کار آماده اند. ناتنیاهو و دولت اولترا راستش به تاکتیک پاخورده شان برای مقابله با این تصمیم متوسل شده اند: علم کردن شبح ترسناک دولت تروریستی حماس در غزه. مقدمات این کار پیش از آغاز آنچه "بهار عرب" خوانده شده است، شروع شده بود که با تحولات سیاسی - اجتماعی در منطقه تسریع و تشدید شده است. ناتنیاهو کوشید محمود عباس را تهدید کند "محمود عباس باید میان ائتلاف با تروریست ها و مذاکرات صلح یکی را انتخاب کند." عباس هم در پاسخ به او گفت که در امور فلسطین دخالت نکند. و اکنون بدنبال یک مذاکرات مخفیانه ارتش مصر، پس از بدست گرفتن کامل قدرت در مصر، با الفتح و حماس و امضای سریع قرارداد مصالحه میان دو سازمان، شرایط دچار تحولات جدی شده است. بنظر می رسد که کسی در دنیای غرب، بجز جمهوریخواهان پرو اسرائیلی در هیات حاکمه آمریکا، به اعتراضات ناتنیاهو وقعی نگذاشته است. کاملا روشن است که این مذاکرات و مصالحه، اگر نه با ابتکار دولت اوباما، با موافقت کامل آن انجام گرفته است. وقتی به این تصویر کامل شده خیره می شوید، این تردید که دولت اسرائیل مبتکر و مسئول افشای مذاکرات مخفیانه هیات صلح الفتح با اسرائیل در مورد سازش های مخفیانه الفتح، بوده است، بسیار قوی تر می شود .
فاکتورهای دیگری نیز تغییر کرده است. طبق سونداژهای رسانه ها در اسرائیل بیش از نیمی از مردم اسراییل (۵۳٪) خواهان آن هستند که ناتنیاهو "برای صلح با فلسطین سازش های قابل توجهی را متقبل شود." رئیس یکی از مهمترین موسسات اقتصادی اسرائیل، ایدان اوفر، گفته است که "اگر در سپتامبر یک دولت فلسطینی بدون آنکه اسرائیل در راه صلح کاری کرده باشد، اعلام شود، ما مستقیما بسوی یک فاجعه اقتصادی خواهیم رفت. ما ممکن است با همان شرایطی روبرو شویم که آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید با آن مواجه شد… . اگر با دنیای عرب صلح نکنیم، احتمالا همین وضعیت (تحریم اقتصادی) بر سرمان خواهد آمد." حدود صد نفر از مسئولین سابق موساد و "شین بت" (سازمان اطلاعات و امنیت) و تعدادی دیگر از مسئولین نظامی بلند پایه اسرائیل هم صدای اعتراض خود را بلند کرده اند و "ابتکار صلح اسرائیلی" را ارائه داده اند. رسانه ها نیز لحن خود را نسبت به صلح با فلسطین تغییر داده اند و نسبت به دولت ناتنیاهو در این زمینه منتقدانه برخورد می کنند .
بنظر می رسد که دنیا می رود تا با تشکیل دولت مستقل فلطسین، مساله فلسطین را خاتمه دهد. اکثریت مردم اسرائیل و بخش مهمی از هیات حاکمه آن نیز طرفدار صلح شده اند. حاضر شده اند که از نظر خود، سازش های قابل توجهی در راه صلح انجام دهند. فهمیده اند که دنیای بعد از شورش مردم منطقه برای یک دنیای بهتر به دوره قبل باز نمی گردد. درک کرده اند که چه جنبش های اعتراضی مردم برای آزادی، برابری و رفاه پیروز شود چه خیر، منطقه یا آنچه دنیای عرب می خوانند، دنیای متفاوتی خواهد بود. دو قطب تروریستی، هر دو به این درک رسیده اند. دارند خود را برای این دوره جدید و دنیای جدید آماده می کنند. می خواهند تا وضع برایشان وخیم تر نشده سازش هایی را بپذیرند و موقعیت خود را بنوعی تثبیت کنند. قتل بن لادن نیز بخشی از این نقشه است. شبح تروریسم اسلامی را باید کوچک کنند تا بتوانند با یک توجیه سیاسی - ایدئولوژیک مساله فلسطین را حل کنند .
بنظر می رسد که داریم به حل مساله فلسطین نزدیک می شویم. البته نمی توان کاملا مطمئن بود. اما فاکتور قطب سوم، ورود مردم کارگر، زحمتکش و آزادیخواه بمیدان مقابله با استبداد و فقر و بیحقوقی، موثرترین سلاح برای عقب نشاندن دو قطب تروریسم بوده است. هنوز این مبارزات به پایان نرسیده است. در سوریه، بحرین و یمن به نوعی و در سوریه به نوع دیگری جدال شدیدا ادامه دارد. در مصر و تونس نیز با وجود یک آرامش نسبی، هنوز مساله فیصله نیافته است. بعلاوه، آتش اعتراض و خیزش توده ای به کشورهای دیگر آفریقایی نیز سرایت کرده است. اما تا همین جا مانند یک زلزله قوی اوضاع و معادلات سیاسی را در منطقه متحول کرده است. سه ماه اعتراضات وسیع توده ای باندازه بیش از یک دهه مذاکرات پشت پرده نمایندگان خود گمارده مردم، پروسه حل مساله فلسطین را بجلو برده است. حل مساله فلسطین و تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق فلسطین یک قدم مهم بسوی حاشیه ای کردن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در منطقه و جهان است. *